زمان جاري : شنبه 16 تیر 1403 - 9:30 قبل از ظهر
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم

::: در حال بارگيري لطفا صبر کنيد :::
آجر
تعداد بازديد : 472
n-213
آفلاين


گروه مدیران
ارسال‌ها : 90
عضويت: 29 /1 /1393
محل زندگي: esf
سن: 18
تشکرها : 69
تشکر شده : 71
آجر

با سرعت زیادی داشت با ماشینش از خیابون عبور می کرد.

و مثل خیلی ها ، آنچنان غرق در فکر بود و توی ذهنش مشغول حساب و کتاب ، که اصلا توجهی به اطرافش نداشت.

یهو صدای برخورد چیزی به بدنه ماشینش اونو به خودش آورد.

سریع ترمز کرد و بیرون پرید و به بدنه ماشین نگاه کرد که با برخورد آجری کاملا صدمه دیده بود.

نگاهی به چپ و راست انداخت و جز یه پسر بچه کسی رو ندید.

با فریاد و عصبانیت ازش پرسید :

تو اونو پرت کردی؟

و پسرک با صدائی که از ترس می لرزید جواب داد : بله ، ببخشید ، ولی...!

مرد دیگه امان نداد تا پسرک بقیه حرفش رو بزنه و شروع کرد به کتک زدنش.

پسر کوچولو هم در حالیکه از درد می نالید و اشک امانش نمی داد ، فریاد می زد :

پیاده رو ، پیاده رو!

مرد وقتی از کتک زدن خسته شد ، پسر رو رها کرد و تازه شنید که با ناله داره می گه پیاده رو!

پس نگاهی به پیاده رو انداخت و معلول تنومندی رو دید که از روی ویلچر افتاده بود و نیاز به کمک داشت.

پسرک گفت :

ببخشید آقا ، هر کاری کردم کسی برای کمک توقف نکرد ، منم مجبور شدم آجر رو پرت کنم!

پرنده ای را که دوست میداری ...
رهایش کن !

.
.
پرنده عاشق بر می گردد

دوشنبه 03 شهریور 1393 - 16:11
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده تشکر شده: 2 کاربر از n-213 به خاطر اين مطلب مفيد تشکر کرده اند: admin - mohammad007 -



تمامي حقوق اين انجمن مربوط به سايت خورشید پارس ميباشد و کپي برداري از آن فقط با ذکر منبع مجاز ميباشد

*****
*****